حاصل عمرمن

آشنای غم تنهايی من
داغ دستان مرا باور کن
که برای تو چنين می سوزد
روح لغزنده شبهای مرا باور کن
که به ياد تو چنين می شورد
طپش قلب مرا باور کن
که به نام تو چنين می کوبد
نازنين باور تنهايی من
شعله قلب مرا باور کن
رقص آتش شدن و بودن را
تو بيا قاصدک بوته آرام خيال
در ميان غم وغوغای وصال
مرگ مرداب مرا باور کن
قصه عاشق صادق شدن ساحل را
ای که فقدان تو عصيان من است
غم تنهايی تو مرگ من است
حاصل عمر تو بر جان من است
نازنين عمر مرا باور کن
به جهت نازنينم قلمی شد.

طلوع من

پس از آن غروب رفتن اولين طلوع من باش
من رسيدم رو به آخر تو بيا شروع من باش

 www.jointaranehha.blogfa.com 
شب از قصه جدا كن چكه كن رو باور من
خط بكش رو جاي پاي گريه هاي آخر من

 www.jointaranehha.blogfa.com 
اسمت ببخش به لب هام بي تو خاليه نفس هام
خط بكش رو باور من زير سايه بونه دستام
 www.jointaranehha.blogfa.com 
خواب سبز رازقي باش عاشق هميشگي باش
خسته ام از تلخي شب تو طلوع زندگي باش
 www.jointaranehha.blogfa.com 
پس از آن غروب رفتن اولين طلوع من باش
من رسيدم رو به آخر تو بيا شروع من باش

گذشت لحظه هاي

 

گذشت لحظه هاي با تو بودن  Upgrade your email with 1000's of emoticon icons
و در پاييز عشقمان
نامي از دوست داشتن باقي نماند
چقدر زودگذر بود قصه من و تو
و در آنروز که دست بي رحم تقدير
درو کرد گندمزار دلهايمان را
و تهي شد همه جا از عطر گل عشق
و در کوچ پرنده هاي غمگين
در آن کوير آرزو
شاعري دل شکسته و تنها
مي نوشت شعري به ياد با هم بودن ها
شعري براي خشکيدن گلهاي عشق در مزرعه دوست داشتنها
قطره اشکي به ياد همه خاطره ها....
Upgrade your email with 1000's of emoticon icons

Upgrade your email with 1000's of emoticon icons

تازه نفس

من پُر از شب،من من پُر از راز نهفته
قلب من بازیچه ی یک عمر حرفای نگفته
من اسیر خاطرات تلخ و پوچم
قلب من زندانی ِ یک شب نخفته ؛

تو تویی مثل همیشه سنگ و مغرور
قلب تو آیینه ی صد رنگ و صد رو
تو همیشه زرد و از جنس خزونی
قلب تو تاریکی ِ پیوسته بی نور ؛

من به تو یک خنده از روی تلنگر
خنده ای پُر درد،کوچک،بی تمسخر
می دهم هدیه،تا تو؛بارِ دیگر
رهایم سازی از بند ِ تنفّر ...


***

من و تو خسته ی این مسیر دوریم
من و تو عاشق خود،خودخواه ِ کوریم
قلب ما اسیر حرف هر کلاغی
من و تو قربانی ِ جنگِ(دردِ)تلافی ؛

من و تو پایه ی برج عاشقاییم
من و تو سنگ صبور قصّه هاییم
قلب ما،قلب قناری های ساکت
من و تو تازه نفس،اوّل راهیم ...

سخن از عشق می گویم

چو خوشتر کلمه ای یا رب که خلا قش تو باشی
ولی یارب تو می دانی که انسان های بی وجدان
چو گرگی صورت انان
برای خون مظلومان
چه در ظاهر چه در پنهان
زهر کاری دریغ وکوتهی
هر گز نمی دارند
پس این عشق و صداقت را بگو من با چه کس گویم ؟
مگر در سنگ خارا اه اثر دارد ؟
مگر یک فرد نابینا طبیعت را نظر دارد؟
مگر در بین ما عصیانگری هم تیشه ای برنده تر دارد ؟
اگر دارد نباید ریشه ها را از سر اندازد
بلی انجا که طفلی بهر نانی چشم تر دارد
واو پیراهن کهنهء مال پدر دارد
نباید عشق را تفسیر بنماییم
زنم مهر خموشی بر لب و از عشق بگریزم
خوشا بر حال وی سوزم که ان خود عشق می باشد

نامه اي به معشوق

زيباي من سلام
من از ديار عشق به تو نامه مي نويسم! اينجا همه پروانه ها در شعله شمع عاشقانه سوخته اند٬ بلبلان در كنار گل پژمرده شان آرام خوابيده اند٬ ماه تمام شب را به دنبال خورشيد مي گردد....
عمري مي خواستم كه عشق را با مداد رنگي هايم نقاشي كنم٬ غافل از اينكه عشق يعني يكرنگي! اين حرف را روزي كه مرا با كلام خويش مسحور كرده بودي از نگاهت خواندم. چه روز با شكوهي بود! آن روز آسمان را بين خودمان تقسيم كرديم: باران براي من٬خورشيد براي تو٬برف براي من٬ستاره ها براي تو....
ولي از آن روز مدتها گذشته است. باراني كه سهم من بود از چشمان من باريد. به موهاي سپيدم نگاه كن!همه مي گويند خيلي زود پير شده ام٬ ولي تو كه مي داني همان برف هايي كه مال من بود بر سرم نشسته است. ناراحت نباش! به لبخند خورشيد و چشمك ستاره مي ارزيد....
من بازي عشق را به تو باختم. از باختن پشيمان نيستم٬ ولي اي كاش مي توانستم يك بار ديگر دلم را به تو ببازم. حيف كه ديگر نمي توانم٬ كمي شكسته شده ام. براي اين همه زيبايي نفس كم مي آورم...
اين نامه را با قاصدك برايت مي فرستم. تا يكي دو روز ديگر به دستت مي رسد. تا آن موقع من به اميد وصالت براي هميشه خوابيده ام . شك ندارم كه در زير خاك هم خواب تو را مي بينم. از اين كه بيش ازاين طاقت نياوردم و اين قدر زود رفتني شده ام متاسفم! مرا ببخش٬ مجنون خوبي برايت نبودم...

به هر چشمي به اميدي كه اين اوست نگاه بي قرارم خيره مي ماند يكي هم، زينهمه نازآفرينان اميدم را به چش

براي چندمين بار از تو گفتم
كه شهر عشق تو پايان ندارد
به يادت هست زخمي بر دلم هست
كه جز لبخند تو درمان ندارد
زلالي تو به رنگ اشك بركه
تو با روح شقايق آشنايي

تو در آيينه سرخ غزل ها
هميشه ابتدا و انتهايي
كنار پنجره تنهاي تنها
ميان هاله اي از غم نشستم
تو آرايشگر چشمان موجي
و من زيباييت را مي پرستم
تو با باراني از جنس نيازم
مرا به ساحل ادراك خواندي
و با زيباترين فانوس دريا
مرا تا قعر دريا ها رساندي
نوروز جشن ميلاد سپيده
به باران يك سبد لبخند دادي
تو دست زرد ياس خسته اي را
به چشم عاشقان پيوند دادي
تمام سرزمين آرزو را
به دنبال گلستان تو گشتم
ميان سقف گيتي را گشودم
پي يك قطره باران تو گشتم
ميان كوچه باغ سبز يادت
ترنم هاي سرخ آرزو بود
و در ايوان چشمت يك پرستو
هميشه با دلم در گفتگو بود
قسم به آه نرم و خيس ساحل
قسم به آرزوي پاك دريا
قسم به ابتداي شعر پرواز
قسم به انتهاي باغ دنيا
تو چون واژه نيلوفري رنگ
ميان دفتر دل ماندگاري
اگر شهر نگاهت فرصتي داشت

به يادم باش در هر روزگاري

فقط یک بار

یکم بار که عاشق شد، قلبش کبوتر بود و تن اش از گل سرخ. اما عشق، آن صیاد است که کبوتران را پر می دهد. و آن باغبان است که گل های سرخ را پرپر می کند. پس کبوترش را پراند و گل سرخ اش را پرپر کرد.

دوم بار که عاشق شد، قلبش آهو بود و تن اش از ترمه و ترنم. اما عشق، آن پلنگ است که ناز آهوان و مشک آهوان نرمش نمی کند، پس آهویش را درید و تن اش را به توفان خود تکه تکه کرد؛ که عشق توفان است و نه ترمه می ماند و نه ترنم.
*
سوم بار که عاشق شد، قلبش عقاب بود و تن اش از تنه سرو. اما عشق، آن آسمان است که عقابان را می بلعد و آن مرگ است که تن هر سروی را تابوت می کند.
پس عقابش در آسمان گم شد و تن اش تابوتی روان بر رود عشق.
*
و چهارم بار و پنجم بار و ششم بار و هزار بار.
هزار و یکم بار که عاشق شد، قلبش اسبی بود از پولاد و آتش و خون و تن اش از سنگ و غیرت و استخوان.
و عشق آمد در هیئت سواری با سپری و سلاحی بر قلبش نشست و عنانش را کشید، آنچنانکه قلبش از جا کنده شد.
سوار گفت: از این پس زندگی، میدان است و حریف، خداوند. پس قلبت را بیاموز که

عشق کار نازکان نرم نیست / عشق کار پهلوان است، ای پسر
*
آنگاه تازیانه ای بر سمند قلبش زد و تاخت. و آن روز، روز نخست عاشقی بود

به نام او

دیگه از دست تو و ترانه هات خسته شدم
دیگه از شنیدن رنگ صدات خسته شدم
چه جوری بگم هنوز خیلی دوست دارم ، ولی
انگار از بیشتر از این بودن باهات خسته شدم
منی که عمرم و زندگیم تو چشمای تو بود
باورت نمیشه از رنگ چشات خسته شدم
اینقدر نگام نکردی که دیگه زد به سرم
از اون آتیش خوابیده تو نگات خسته شدم
تو به من می گی بی انصافم و حق داری بگی
با کدوم بهونه بنویسم برات ، خسته شدم
انقدر آب و هوا واسم عوض کردی که من
آخر از دست همون آب و هوات خسته شدم
گفتم این کار و نکن ، کردی و رفتی و ببین
دیدی آخر از تموم اون کارات خسته شدم
حرفات انگار دیگه روی دل من نمی شینه
انقدر عوض شدی که من به جات خسته شدم
شب و روزات مث روز و شبای قدیم نبود
از دس تفاوت روز و شبات خسته شدم
دیگه فرقی نداره پیشت باشم یا نباشم
تو یه بی تفاوتی ، من از فضات خسته شدم
دوس داری بری برو ، دلت می خواد باشی بمون
من که از تمام حرف و تصمیمات خسته شدم
یه روزی غریبه ای ، یه روزی آشنا ، من از
بازی زشت غریب و آشنات خسته شدم
واسه تو حتی دیگه شبا دعا نمی کنم
راستشو بخوای دیگه من از دعات خسته شدم
من شکایت تو رو به کی کنم ؟ برم کجا؟
به جون خودت قسم ، نه ، به خدات خسته شدم
چقدر ییخشمت من دیگه چیزی ندارم
به خدا از دس این همه خطات خسته شدم
روزی صد تا غم و غصه توی قلبم میذاری
منم آدمم ، از این درد و بلات خسته شدم
انقدر واست می میرم ، واسه من تب می کنی ؟
حق دارم ، از این دل بی اعتنات خسته شدم
کی می دونه تو پشیمون شدی و نوشتی که
حتی از دیدن عکس و هدیه هات خسته شدم
ای خدا ، اینو فقط من و تو و اون می دونیم
نشونم بده یه جور راه نجات ، خسته شدم

باز هم دل

تازه داره شب ميشه و من هنوز آرام نشدم نمي دانم كه چرا امروز ديگه مثل روزاي قبل شاداب و سر حال نيستم نمي دانم كه چرا باز دلم هواي ديگري دارد و چرا به همين چيزي كه دارد قانع نمي شود بخدا ديگه ازدست اين دل مي خوام گريه كنم و سر به بيابون بذارم.

آخه خيلي داره بهونه گيري مي كنه همش بهش مي گم اي دل تو بايد منو تو راه رسيدن به كمال همراهي كني و لي اون حرف خودشو مي زنه و ميگه: «نه» . من ميخوام بدونم كه چرا اين دل من يهو اين قدر عوض شده و داره از راه اصلي خوش دور مي شه . آره من فقط مي خوام جواب اين سوال رو پيدا كنم و بفهمم راز دل من چيه.




تازه دارم مي فهمم كه چرادلم سر به راه نيست، تازه مي فهمم كه چرا اين دل من از راه بدَر شده و ديگه از من حرف شنوي نداره، آره اين دل من عاشق شده، عاشق يه كسي شده كه اون رو هيچ وقت نديده ولي تا بخواي لمسش كرده، هميشه با اون بوده و من فكر مي كردم كه دل با منه، نگو كه دل من عاشق شده.

مي دوني عاشق كي شده؟




من خودم تازه فهميدم، اون عاشق خدا شده، مي دوني از كجا فهميدم، آخه يه چند وقتي هستش كه دلم هر روز خودشو بي مقدمه به ياد خدا مي ندازه، آره من تازه فهميدم كه اين دل بيچاره من عاشق خدا شده، از اين به بعد من بايد به دلم غبطه بخورم كه اون عاشق خدا شده و من عاشق يه عشق زميني، عشق اون ماندني و عشق من رفتني، عشق اون حقيقي و عشق من كاذب، عشق او مردم پسند و عشق من .....



اين متن رو تقديم مي كنم به دوستاي گرامي خودم و ازتون مي خوام كه هيچ موقع از ياد خدا غافل نشويد

امشب

نمی دانم امشب کبوتر افکارم بر کدامین بام گشوده در
غبار نشسته که واژه ها برای یاری ام راه را گم کرده اند
تنها میدانم در این گم گشتگی باید از تو بنویسم.
عزیز ترینم! قلبم را فرش زیر پایت می کنم و نور چشمانم
را فانوس دریای مهربانیت. دوست گمگشته و سنگ صبور


روزهای تنهاییم .
تمام شکوفه های سیب و غنچه های یاس و مریم و مینا را
با گلابی از اشک چشمانم نثار قدم های بهاری تو میکنم
و همراه دعای خیرم بدرقه ی راهی که در پیش گرفته ای
اما نمی توانم به روزهایی که هنوز زمانه لحظه های با تو
بودن را شکار نکرده بود نیندیشم و به روزهایی که روی
نیمکتهای سنگی خاطره چراغی از مهربانی می افروختیم
و خاطره های خوش را با هم بودن را در آلبوم خیال خویش
حک می کردیم. ولی با همه ی اندوه فاصله گرفتن از تو
بسیار خوشحالم که به آرزوی خویش رسیدی............




رفتنت آغاز ویرانیست حرفش را نزن
ابتدای یک پریشانی است حرفش را نزن
آرزو داریکه دیگر بر نگردم پیش تو
راهمان با این که طولانیست حرفش را نزن
دوست داری بشکنی قلب پریشان مرا
دل شکستن کار آسانیست حرفش را نزن
خورده ای سوگند روزی عهد مارا بشکنی
این شکستن نا مسلمانیست حرفش را نرن
حرف رفتن می زنی وقتی که محتاج تو ام
رفتنت آغاز ویرانیست حرفش را نرن



حفاری وجود


مثل زمين كه وقتي آنرا مي كاوي به آب مير سي در اعماق قلبت به سكوت

خواهي رسيد..براي رسيدن به آب زلال ناچاري آشغالها وقلوه سنگها را كنار

بزني و براي آنكه به سكوت برسي بايد همهمه ذهن را كنار بگذاري .تو وقتي

خدا را ملاقات خواهي كرد كه به ژرفاي سكوت
برسي

TinyPic image

دوستت

TinyPic image

اشك

شيرواني سرخ عشق را كه نساختيم
بادگير احساست نيز قد علم نكرد
لااقل بيا
براي دوپرنده اي كه در روياهايمان جدا افتاده اند
آشيانه اي نقاشي كنيم
قول ميدهم برايشان شعر تازه اي بگويم
قاب گرفته در روياي مشتركمان
و نصب شده بر طرح آشيانه اي كه بايد سهم ما مي شد .
بي انصافي تو بود كه پرنده ها جدا ماندند
بي انصافي تو بود كه نخواستي
براي شب هاي باراني و بي چتر دنبال سقفي باشي
و لجبازي من كه نخواستم هيچ كس جز تو
بناي خانه عشقم باشد
حالا كه دست هايت چتر نمي شوند
حالا كه نگاهت ستاره نمي بارد
حالا كه خانه اي براي ما شدن نداريم
از كاغذ شعرهايم اتاقي مي سازم
تا آوار تنهايي بر سرت نريزد
و آرامش خيالت ،‌خيس اشك هايم نشود




یک بار عاشق شدم

 
در تمام عمر یک بار عاشق شدم عاشق کسی که برق چشمانش برایم فانوس و برق نگاهش نشانه عشق است

روزگاریست در پی آنم که آن چشمهای جذاب را که در روح من تاثیر کرده اند به چیزی تشبیه کنم.اما دراین گنبد گیتی چیزی که مانند آن گوهر فروزان باشد نمی یابم.

دیدگانه تو به آفتاب مانند نیست.زیرا خورشید در شب فروزندگی ندارد.و با ستارگان هم تراز نسیت.زیرا درخشندگی آنها افزونتر از ستاره است

به آتش شبیه نیست. زیزا آتش روزی خاکستر می شود.

با الماس هم سنگ نیست زیرا از الماس لطیف تر و نرمتر است.

با بلور قابل مقایسه نیست زیرا بلور می شکند. و اگر شکست تلا لو ندارد.

با آیینه نمی توان همانندش نمود.زیرا آیینه پست تر از آن است که به چشم دلدار من شبیه باشد.

پس این دیده گان به فروغ خداوندی شبیه است .

که نورش همه جا را فرا گرفته و تاب و فروغ همه چیز را دارد.

نامه اي براي بيوفا.

اگر مي دانستي که چقدر دوستت دارم سکوت را فراموش مي کردي
تمامي ذرات وجودت عشق را فرياد مي کرد

اگر مي دانستي که چقدر دوستت دارم چشمهايم را مي شستي
و اشکهايم را با دستان عاشقت به باد مي دادي

اگر مي دانستي که چقدر دوستت دارم نگاهت را تا ابد بر من مي دوختي
تا من بر سکوت نگاه تو

رازهاي يک عشق زميني را با خود به عرش خداوند ببرم
اي کاش مي دانستي

اگر مي دانستي که چقدر دوستت دارم هرگز قلبم را نمي شکستي
گر چه خانه ي شيطان شايسته ي ويراني است

اگر مي دانستي که چقدر دوستت دارم لحظه اي مرا نمي آزردي
که اين غريبه ي تنها , جز نگاه معصومت پنجره اي
و جز عشقت بهانه اي براي زيستن ندارد
اي کاش مي دانستي
اگر مي دانستي که چقدر دوستت دارم همه چيز را فدايم مي کردي
همه آن چيز ها که يک عمر بخاطرش رنج کشيده اي
و سال ها برايش گريسته اي
اگر مي دانستي که چقدر دوستت دارم
همه آن چيز ها که در بندت کشيده رها مي کردي
غرورت را ...... قلبت را ...... حرفت را
اگر مي دانستي که چقدر دوستت دارم
دوستم مي داشتي
همچون عشق که عاشقانش را دوست مي دارد
کاش مي دانستي که چقدر دوستت دارم
و مرا از اين عذاب رها مي کردي
اي کاش تمام اينها را مي دانستي


دوستت دارم
دوست داشتن همیشه گفتن نیست
گاه سکوت است و گاه نگاه
و این درد مشترک من و توست
که گاهی نمی توانیم در چشم هم نیز نگاه کنیم
دوستت دارم
تنها ترین فکر تنهایی من

بغض

رو بغض ابرا نامه نوشتم
قلبمو مهر نامه گذاشتم
با تو میگیره ترانه هام جون
وقتی نباشی . میمیره مجنون
کو آشنای شبهای من؟ کو؟
دیروز من کو؟ فردای من کو؟
شهزاده من . رویای من کو؟
کو همقبیله؟ لیلای من کو؟
چند روزه بارون داره میباره
بوی شکستن برام میاره
میگه غزلپوش تو رو نمیخواد
لیلای خوابت دیگه نمیاد


www.jointaranehha.blogfa.com


امشب شب آخره كه مزاحمت شدم
خورشيد فردا مال تو ببخش كه عاشقت شدم
بدرقه لازم ندارم ميرم عزيز ترين
نذار بمونه زير پا.قلبم و بردار از زمين
دوست دارم براي تو يه حرف خيلي ساده بود
غافل از اينكه دل من منتظر اشاره بود

ای دل

دلبرم اینجا کنار من نشسته است
چشمهایش بسته ، گویا خفته است
من نگاهش می کنم تا عمق وجودم سیراب گردد
ولی افسوس که چشمانش بسته است
گرمایی از وجودش بر نمی خیزد
آتش عشق در قلب سردش نمی سوزد
من اما گرم و سوزان از تب عشق
نمی دانم تا به کی آخر توانم یکه و تنها عشق ورزیدن
ناگهام با اندوه بر چهره ات می نگرم و آرام در سکوت شب می گریم
هزارن غم در دلم نهفته است
گوش کن
با این که می دانم خفته ای اما حرفهایم را گوش کن دلبر محبوب من
دوستی ها مرده است
رابطه ها فسرده است
عشق جان سپرده است
مهربانی خفته است
گلها پژمرده است
چشمهایم یخ زده است
کسی پر پرنده ها رابسته است
راستی گم شده است
هیچ چیز از این هجوم وحشی سرد زمانه جان به در نبرده است
من اما گم شده ام گیج مانده ام تا که در این حیرت اندوه زمان چه کنم
این زمان چگونه است؟
سهم من آیا صبورانه مردن است؟
افسرده ام، قلبم از ثم ضربه های وحشی حرفهای بی مهر شیطانی گرفته است
از چشمانم اندوه می بارد
از دلم هیچ چیز بر نمی آید جز صدای خش دار شکستن
دست به دعا برمی دارم در این شبانگاه سیاه پر اندوه
خدایا راه نجاتی نشانم ده
خدایا مهربانیت را نشانم ده
خدایا امانم ده
خدایا در آغوش گرمت پناهم ده

جرم عاشقي

وقتي آسمون سياه و دلگيره
وقتي بارون مي گيره
همه ي پرنده ها خوب مي دونن
برا عاشقي ديگه خيلي ديره

گونه هاي خيس تو
شونه هاي خيس من
هق هق بي كسي مون
شب دلواپسي مون

ما به شادي ما به غم نمي رسيم
من و تو آخر اين قصه به هم نمي رسيم

از همون روز بزرگِ يكي بود يكي نبود
از همون اول دنيا سر‌ِ چشمه سرِ رود
جرم دست من و تو عاشقي بود

قصه ي دنيا به آخر مي رسه
عمرمون سر مي رسه
اما اين پرنده شوقي برا ديدن نداره
تو قفس ناي پريدن نداره

شادي ما به غم نمي رسيم
من و تو آخر اين قصه به هم نمي رسيم

من

من اينبار از هر بار ديگري به تو دقيق تر نگريستم
.
من اينبار ديدم تو را كه در قلب من آواز دوستي و محبت را سر داده بودي
.
من تو را در فراسوي قلب خود ديدم
.
من يكباره خود را ديدم كه فقط تو را به آغوش كشيده بودم.
.
من يكباره ديگر تو را حس كردم
.
و اينبار از صميم قلب خواستمت
.
من تو را براي نثار كردن احساساتم خواستم
.
من براي به آغوش كشيدنت لحظه ها را خواهم كشت
.
اي مهربان من
.
اولين ديدار

 

تاوان عاشقی

گفتي از پلك هاي خواب الود دريا
بوي شب و سكوت و ستاره مي آيد
بوي شكوفه ي ساده دلواپسي
هاي .... ابرك زخمي دير پاي من
مظلومكم .....
چه ساده از بوي نارنج و ترنج و بابونه
چه ساده از هواي مرطوب اين سرزمين
گذشتي.....
مگر نه آنكه وارث تنهاترين شقايق اين خاك
مگر نه آنكه طلايه دار آسمان بوديم
باشد ........... برو ..............
به باد نمي گويم به آفتاب هم نمي گويم
به هيچ كس از كسان دورو نزديك پروانه هم نمي گويم
حالا فصل غمگين خواب هاي من از راه رسيد
فصل باران هاي موسمي فصل هزار دوستت دارم
اي كاش نشاني ات را مي دانستم ...............

تو را ، از چنگ هيچ عابري
از خيال هيچ شاعري ، ندزديدم ،
که تاوان آن اين همه تنهايي باشد

تقدیم به کسی که دوستش دارم

TinyPic image

 

رازهای زندگی

پوزش و عذرخواهی دلیل خردمندی است.
امید سرابی است که اگر ناپدید شود همه از تشنگی خواهیم سوخت.
خونسردی بزرگترین صفت یک فرمانده است.
تمام شان و عظمت یک انسان در فکر است.
پیش از پیری جوانی و پیش از بیماری تندرستی را دریاب.
نگذارید موریانه نگرانی ، بنای زندگیتان را واژگون کند.
هیچ تنهایی وحشتناک تر از تکبر نیست.
مرد بزرگ کسی است که در سینه خود قلبی کودکانه داشته باشد.
هزار دوست کم است و یک دشمن بسیار.
نهال دوستی واقعی آهسته رشد می کند.
دنیا گلی است که گلبرگهایش خیالی و خارهایش حقیقی است.
آنچه که پیش از مرگ انسان را می کشد نومیدی است.
با داشتن اراده قوی مالک همه چیز هستید.
سخنان شیرین زحمتی ندارند ولی فواید بی شماری به شما می رسانند.
اگر به کسی اعتماد نداری از او پرهیز کن.
سکوت گاه هزاران معنی در بر دارد که از گفتن به دست نمی آید.
شناختن وظیفه کار مشکلی نیست ولی انجام وظیفه مشکل است.
نگاه مکن چه کسی سخن می گوید ، ببین چه می گوید.
کسی که به خود اطمینان دارد به تعریف کسی احتیاج ندارد.
به زبانت اجازه نده که قبل از اندیشه ات به کار افتد.
آخرین چیزی که انسان گناهکار از دست می دهد ، امید است.
سعادت حقیقی را در عشق جستجو کن.
خاموشی زبان تندرستی انسان است.
سعادت عادت است، آنرا پرورش دهید.
محبوبترین اعمال نزد خدا شاد کردن دل مومن است.
بردباری در زمان خشم مشکل ترین ولی با ارزشترین کارهاست.
هیچ شهرتی پایدار تر از نیک نامی نیست.
شجاعت مانند عشق از امید تغذیه می کند.
دل بستن به دنیا دل بستن به پوچی هاست.
راز موفقیت این است که پیوسته هدفی را دنبال کنید.
با آنچنان عشقی در قلبت زندگی کن که احیانا اگر به جهنم رفتی، خود شیطان تو را به بهشت باز گرداند.
نباید اجازه بدهیم روحمان به وسیله افسوس و پشیمانی ساییده شود.
دوران کهنسالی ما به روش زندگیمان بستگی دارد.
تنها وظیفه انسان عشق ورزیدن است.
آنجا که امکان نفرت هست امکان عشق هم هست، فقط کافی است ار میان این دو، یکی را انتخاب کنیم.
بهتر است زندگی را همان جور که واقعا هست بپذیریم، نه ان جور که خیال می کردیم باشد.
بهترین راه برای اجتناب از دردسر، وجود مسولیت مشترک است.
آرزو هایتان را جدی بگیرید.
در زندگی لحظه هایی هست که بیش تر نیازمند شجاعتیم تا احتیاط.
ما همیشه می توانیم چیزی را که می خواهیم به دست بیاوریم

همه یادتون باشه که دوست داشتن رو با عشق اشتباه نگیرید

امشب فکر می کنم
امروز فکر می کنم
تمام طول روز به این فکر می کنم که کیستم من
که کیستی تو
در درون من چه می کنی
من نمی شناسمت
برایم مثل یک عبور ناگهانی عجیبی
و من هنوز بهت زده از حضور تو
نگاه می کنم تو را
خیره می مانم و ساکت
هیچ سخنی از دلم برنمی آید تا با تو نجوا کنم
آری تو برایم همیشه غریبه ای
از بی کسی در آغوشت می گیرم
اشک می ریزیم و فغان می کنم
دستانم را در دستت می فشارم تا مرا بدانی
از عشق از دست رفته ام همچنان گریان و نالانم
و جز تو هیچ کسی نیست تا درآغوشش بگیرم و بگیرم
من آغوشی برای گریه می خواهم
عشقم از دست رفته است، چرا هیچ کس نمی فهمد،
چرا هیچ کس نمی داند
همه رفته اند
یا همه مرده اند
نمی دانم اما در اینجا هیچ کس جز تو نیست
من دوستت می دارم شبیه این غزل که سروده ام
تو به ناگاه درآغوش گرفتن مرا اشتباه می پنداری
ای غریبه من عاشقت نیستم
من در سکوت با تو نجوا نمی کنم
من در رویایم نمی بوسمت
اشتباه نکن، شک نکن، بایست
من از بی کسی در آغوشت گریستم
این را بدان
این را خوب بدان، من عاشقت نیستم

چرا دنیا؟؟؟؟؟؟

چرا دنیا پر از حادثه های وارونه است
عاشقی کسی می شی که عاشقی نمی دونه
من به دنبال تو و تو به دنبال کَس دیگه
هیچکدوم از ما دوتا به اون یکی راست نمی گه
من واسه چشمهای نازنین تو یه دیوونم
من دوست دارم ولی علتشو نمی دونم
حالا که می خوای بری بزار نگاهت بکنم
چون یه بار دیگه می خوام این دل و ساکتش کنم
یه چیزی فقط بزار روز تولدت هدیمو بیارم بدم دست خودت
آدما فکر میکنم شاعرا خیلی غم دارن
کاشکی فقط این بود اونا خیلی چیزارو کم دارن
عاشق کسی می شن که عاشقاش فراوونه
بین انتخاب اون و عشقش عمری که حیرونه
اونی رو که دوست داری چرا تورو دوست نداره؟
شایدم دوست داره اما به روش نمی یاره

دل من

 دل من چشم به در دوخته بود
با خود عشق در آميخته بود
چون ترا ديد دلم ، فكر نكن
برگزيد از دم اول دل تو
روي تو آتش سرخي برافروخته بود
دل من غافل از اين عشق نبود
همه عمر دلم سوخته بود !
گر چه دير آمدي از دور ولي
دور شد عاقبت از من دل تو
سر بي مهر و دل غافل تو
من دگر ماندم و يك آتش ناب
شب تنهايي ، سكوت و اضطراب
يك سؤال از روز اول داشتم
اين نگاه شعله افكن آتش يك عشق بود؟
يا كه باطل بذر عشقي كاشتم؟!
تو كه رفتي حيف ! انديشه هايم سوختند
قفل خاموشي به لبهاي دل من دوختند
من كه گفتم من نبودم روز اول در پيت
اين تو بودي كه سؤالي داشتي در چهره ات
عشق هم اكنون خيالي باطل است
واژه ديگر اضطراب اين دل است
عاشقي هم فرصتي بود و گذشت
دل خوشي ديگر نمي آيد بدست ....

سلام به تو كه خواننده دفتر دل مني:





دل شكسته ام را خريدار نباشد

آيا كسي هست كه وصله زند دل من

نمي دانم چرا اين دل من براي تو خود را باخت

ولي مي دانم كه چرا تو دلم را شكستي

تو شكستي تا به عشق تازه دروغين برسي

ولي كو آن عشق

آن عشقي كه به روي آب بود

عشق ناب مرا به حباب روي آب فروختي

داني كه حباب روي آب چندان پايدار است؟

لحظه اي است پايداريش

پس دوباره تجديد نظر كن

من هنوز تو را خواهانم

منتظر با قلبي شکسته به دست خودت

تا بيايي و قلب شکسته ام را مرحم باشي

من منتظر به در مي نشينم تا كه بيايي

مرا با خود به آن سوي عشق رساني

دوست دارم كه مرا چون يار خود

بار دگر دوست بداري



دوستت دارم اي عزيز ترين كسم

باران...دلتنگم ...

خسته ام ...بی حوصله ام ...عصبانی ام ...یمگينم ...دلتنگم ...
واقعا می شه اين زندگی اينقدر خوبی هاش زودگذر نباشه؟؟؟

 



يا رب مرا ياری بده تا خوب آزارش کنم
هجرش دهم زجرش دهم خوارش کنم زارش کنم
از بوسه های آتشين وز خنده های دلنشين
صد شعله در جانش زنم صد فتنه در کارش کنم
در پيش چشمش سیری ويران ز دست ديگری
از رشک آزارش دهم وز یصه بيمارش کنم
هر شامگه در خانه ای چابک تر از پروانه ای
رقصم بر بيگانه ای وز خويش بيزارش کنم
گيسوی خود افشان کنم چشمان خود گريان کنم
با گونه گون سوگندها بار دگر يارش کنم
جون يار شد بار دگر کوشم به آزار دگر
تا اين دل ديوانه را راضی ز آزارش کنم

,,,,,,,,,,,,,
باران...

 

 

 

 

 

 

 

 

 


...
امشب باران می بارد و من ناخودآگاه شعری را زمزمه می کنم ...




دل من سخت گرفته است از این دوری شوم
طاقت دوری یک لحظه دگر نیست مـــــــــــرا

وای از این کندی هر ثانیه از دلتنگــــــــــــــی
که دگر تاب درازای گذر نیست مـــــــــــــــــرا

سایه اشک به چشمان یمینم جاری اســت
که ز احوال تو دیری است خبر نیست مـــــرا

تار و پود دلم از با تو نبودن پوســــــــــــــــیـد
بی تو آرامش شب تا به سحر نیست مــــرا

تن من خسته از این روزهای بی حاصــــــــل
بی تو اطراف تن خسته سپر نیست مــــــرا

درد هجران تو بسیار کشیدم لیکـــــــــــــــن
ییر دیدار تو درمان دگر نیست مـــــــــــــــرا

از یم دوری تو قلب من آتش بگرفــــــــــــت
ییر خاکستر دل هیچ اثر نیست مـــــــــــــرا

رسم عاشق سفر از وادی معشوق نبـــــود
به تو سوگند دگر شوق سفر نیست مــــــرا

مه من رو بنما بی تو دلم یمگین اســـــــت
بی تو از این ره اندوه گذر نیست مـــــــــــرا

تو کجايي؟

به خدا خسته از آن زخم زبانت شده ام
بي خيال تو و ابروي کمانت شده ام
عشق تو بر دل من بار گرانيست و من
بي تحمل شده از بار گرانت شده ام
آنقدر دلبر و دلدار و فريبا نشدي
مکن اين فکر که مجنون زمانت شده ام
دو سه روزيست که رفتي و دلم آزاد است
آري آزاده ترين مرد جهانت شده ام
اشکم از ديده فرو ريخت و رسوايم کرد
حرف آخر...تو کجايي؟نگرانت شده ام


هر کس که ديد روي تو بوسيد چشم من
کاري که کرد ديده ي من بي نظر نکرد

نفس من

www.t a r a n e h h a g r o u p s.blogfa.com


دلم گرفت ای هم نفس
پرم شکست تو این قفس
تو این غبار . تو این سکوت
چه بی صدا . نفس نفس

از این نامهربونی ها
دارم از غصه می میرم
رفیق روز تنهایی .
یه روز دستاتو می گیرم

تو این شب گریه می تونی
پناه هق هقم باشی
تو ای همزاد همخونه
چی میشه عاشقم باشی؟

دوباره من دوباره تو
دوباره عشق . دوباره ما

دو هم نفس . دو هم زبون
دو همسفر . دو همصدا

تو ای پایان تنهایی
پناه آخر من باش
تو این شب مرگی پاییز .
بهار باور من باش

بذار با مشرق چشمات .
شبم روشنترین باشه
میخوام آیینه خونه
با چشمات همنشین باشه

دلم گرفت ای هم نفس
پرم شکست تو این قفس
تو این غبار . تو این سکوت
چه بی صدا . نفس نفس


دوستداره شما مهدی

 

www.t a r a n e h h a g r o u p s.blogfa.com

چه راحت دلم را شكستي....

براي من يك لحظه با تو بودن كافي بود
تا شب ها خواب به چشمان من نيايد ...
گمان مي كردم
لبخند تو براي من مانند بوي خوشي است
كه به همان زودي كه مي آيد٬ مي رود
كه روزي به آينه خيره شدم
و تو را در آن ديدم!
كار از كار گذشته بود....
براي اينكه تنهايم نگذاري
چه سخت غرورم را شكستم
چشمان نمناكم را به تو نشان دادم
ولي براي تو كه دريا را در نگاهت جا داده اي
اين اشكها به حساب نمي آيد
رفتي و تنهايم گذاشتي
چه راحت دلم را شكستي....

سلام

Rose


سلام


و من تو را نمي شناسم
و من تو را نشناخته مي خواهم
و من تو را مي خواهم تا بشناسم
و من دوست دارم كه تو بهترين باشي
و من دوست دارم كه تو تنهاترين باشي
و من دوست دارم كه باهم به نظاره فرداها بدويم
ولي نمي دانم چرا
حال تو را مي نگرم كه مانند قطرات باران
مي تواني زلال باشي
حال به باران مي نگرم كه مي تواند مرا از دانه
به شكوفه بنشاند
مرا شاد و سر سبز كند
خيلي وقته كه دلم براي تو تنگ شده"
" قلبم از دوري تو بد جوري دل تنگ شده
شايد تو همان باشي كه در اعماق روح من عطر جانت
طنين انداخته
شايد تو همان جنگلي باشي گه من ,تك درخت تنها ,به
انتظارش نشسته
بايد صبر كرد تا تو خود را نشان دهي
تا بتوانم پيدايت كنم
بايد اميدوار بود
تا بتوان اميدها را به واقعيت تبديل كرد

ای تنها مسافر سرزمین دلتنگیهایم تقدیم به تو

من تو را دوست دارم از زبانت از نگاهت سوگند به شبانت به گیسوانت به کمان ابرووانت به دو چشم همیشه گریانت به نوای تارو چنگت به جهان آب ورنگت تو را از جان می پرستم.
اما حیف که که حالا از تو دورم افتاده ام و دیگر نمی توانم آن دستهای زیبا ی تو را نوازش کنم و بوسه بر آنها بزنم از راهی دور دستهایت را به رسم عشق می فشارم تا زمانی که سخنی از عشق بر زبان آوری.
من هنوز وفادارو تو هنوز چشم انتظاری من برا بغض صدای تو دلتنگم و برای چشمان تو میمیرم من تو را با عشق لمس می کنم و با تو به گذشت زمان عشق می ورزم و بی تو به گذشت زمان افسوس می خورم و هنوز با اندوخته هایی از عطر شانه های تو تنفس می کنم.

بیا به چشمانت بگو اینقدر بی امان اشک نریزد به دلت بگو چون بید نلرزد هنوز کسی هست که زیر بال آرزوهایت را بگیرد.و امید را که سر بر دیواره بی کسی گذاشته تسلی دهد.باید قبول کنیم که عشق یعنی انتظار و غم قانون عشق است.

هجران تو جانم را می فرساید.من همیشه برای تو می نویسم تو که بهانه تمام اشکهای منی
عزیزم من فدای توام خاکه پای توام و باز می گویم دوستت دارم

تقدیم به کسی که یاد وخاطراتش در غربت نیز با من است.

عشق در كشور هاي مختلف!!

ژاپن
جوان اولي از عشق جوان دومي نسبت به دختر محبوبش متاثر ميشه و خودکشي مي کنه! جوان دومي هم از مرگ همنوع خودش اونقدر اندوهگين ميشه که خودکشي مي کنه! بعدش براي دختر ژاپني هم چاره اي جز خودکشي نيست!


اسپانيا
مرد اولي توي دوئل ، مرد دومي رو از پاي در مياره و با زن محبوبش به آمريکاي جنوبي فرار مي کنن!

انگلستان
دو تا عاشق با کمال خونسردي حل قضيه رو به يه شرط بندي توي مسابقه ء اسب سواري موکول مي کنن! اسب هر کدوم برنده شد ، معشوق مال اون ميشه!

استراليا
دو تا مرد بر سر ازدواج با معشوق مشترک سالها مشاجره مي کنن! اين مشاجره اونقدر طول مي کشه تا يکي از طرفين پير بشه و بميره ، يا از يه مرضي بميره! اونوقت اونکه زنده مونده با خيال راحت به مقصودش مي رسه!

قفقاز
جوان اولي دختر محبوب رو بر مي داره و فرار مي کنه! دومي هم دختر رو از چنگ اولي مي دزده و پا به فرار مي ذاره! باز اولي همين کار رو مي کنه و اين ماجرا دائما تکرار ميشه!

نروژ
معشوقه ء دو مرد براي اينکه به جدال و دعواي اونها خاتمه بده خودشو از بالاي ساختمون مرتفعي ميندازه پايين و غائله ختم ميشه!

آفريقا
قضيه خيلي ساده ست و جاي اختلاف نيست! دو تا مرد ، زني رو که مي خوان عقد مي کنن و علاده بر اون ، بيست تا زن ديگه هم مي گيرن!

مکزيک
کار به زد و خورد خونيني مي کشه و يکي از طرفين کشته ميشه! ولي بعدش اونکه رقيبش رو کشته از دختر مورد نظر دلسرد ميشه و دخترک بي شوهر مي مونه!

آمريکا
حل قضيه بستگي به زن داره و هر کس رو انتخاب کرد با اون ازدواج مي کنه!

ايران
فقط پول موضوع رو حل مي کنه! پدر و مادر دختر مي شينن با همديگه مشورت مي کنن و خواستگاري که پولدار تر و گردن کلفت تره رو انتخاب مي کنن! عاشق شکست خورده اگه توي عشقش جدي باشه يا بايد خودشو بکشه يا رقيب رو از ميدون به در کنه يا افسردگي مي گيره و......

زندگی پایان

زندگی پایان یک هستی است نه عشق زندگی زیباست نه مهرش نه کینه اش نه حسرتش

همیشه خزان است و اشک

آری می دانم اگر اشکی نبود شادی را نمی فهمیدیم واگر خزان نبود بهار را نمی شناختیم اما مگر شادی و بهاری هم وجود دارد هرگز

در زندگی فقط و فقط مرگ زیباست تا شاید وجودی از بین رود و جایی برای آغاز رنج دیگری باز شود

زندگی همیشه و همیشه در تمام روز های خدا دریایی طوفانی و گردبادی هولناک آسمانی ابری و گرگی درنده است . زندگی باتلاقی است عفن که همه را در خود فرو می برد و در میان جانوران بی کسی و تنهایی

وحشت و نفرت غرورو تکبر گرفتار می سازد .

آیا درست نیست ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


مطمئنا" همینطور است !!!!!!!!!


به دست عاشق شیرین تو دادی دشنه ء سنگین که بر قلبش فرود ارد وتا امروز چشم اسمان در سوگ عشق او شرر بارد .

عشق

عشق آنگونه رفتار مي كند تا به اسرار قلب خود معرفت پيدا كند

عاشقان راستين ايمان دارند به گنجي دست يافته اند كه ديگران از آن بي بهره اند


قلب من از تشنگي مي سوزد اما نمي خواهم با نوشيدن خون ضعيفي از جنس ضعيفان سيراب شود


بوي تو نفس منم خواهد شود و ما با هم در همه فصل هاي زندگي شاد و مسرور خواهيم بود


عشقي كه هر روز تازه تر نشود، اندك اندك به عادت تبديل مي گردد و رنگ بردگي به خود مي گيرد

تو را دوست ندارم نه دوستت ندارم

 

اما هنگامی که نیستی غمینم

و به آسمان آبی بالای سرت

و اخترانی که تو را میبینند

رشک می برم

تو را دوست ندارم

اما نمیدانم چرا

آنچه میکنی در نظرم بی همتا جلوه میکند

وبارها در تنهایی از خود پرسیده ام

چرا آنهایی که دوستشان دارم

بیشتر شبيه تو نیستند

تو را دوست ندارم

اما هنگامی که نیستی

از هر صدایی بیزارم

حتی اگر صدای آنانی باشد که دوستشان دارم

زیرا صدای آنها

طنین آهنگین صدایت را در گوشم میشکنند

تو را دوست ندارم

اما چشمان گویایت

با آن آبی عمیق و درخشان

بیش از هر چشم دیگری بین من و آسمان آبی قرار میگیرد

آه میدانم که دوستت ندارم

اما افسوس دیگران دل ساده ام را

کمتر باور دارند

و چه بسا به هنگام گذر

میبینم که بر من میخندند

زیرا آشکارا مینگرند

 که نگاهم به دنبال توست

love

موقعي كه مي خواستمت مي ترسيدم نگات كنم،موقعي كه نگات كردم ترسيدم باهات حرف بزنم. موقعي كه باهات حرف زدم ترسيدم نازت كنم،موقعي كه نازت كردم ترسيدم عاشقت بشم حالا كه عاشقت شدم ميترسم از دستت بدم
............ .........
به حساب بانکي شما مليونها بوسه عشق واريز کردم شما مي توانيد بطور شبانه روزي از طريق مهر کارت برداشت نمائيد
............ .........
به من گفتي که دل دريا کن اي دوست همه دريا از آن ما کن اي دوست دلم دريا شد ودادم به دستت مکش دريا به خون پروا کن اي دوست
............ .........
عشق افسانه نيست آنكه عشق آفريد ديوانه نيست / عشق آن نيست كه در كنارش باشي عشق آن است كه به يادش باشي
............ .........
وقتي داري فکر مي کني که من دارم فکر مي کنم که تو داري فکر مي کني که من به چي فکر مي کنم دلم مي خواد که فکر کني که من به تو فکر مي کنم
............ .........
بوسه اسم است...چون عمومي است بوسه فعل است...چون هم لازم است هم متعدي بوسه حرف تعجب است...چون اگر ناگهاني باشد طرف مقابل را مات و مهبوت ميکند بوسه ضمير است...چون از قيد انسان خارج نيست بوسه حرف ربط است...چون 2 نفر را به هم متصل ميکند
............ .........
می دوني زيباترين خط منحني دنيا چيه ؟ لبخندي که بي اراده رو لبهاي يک عاشق نقش مي بنده تا در نهايت سکوت فرياد بزنه : دوستت دارم
............ .........
عشق رازي است مقدس . براي کساني که عاشقند ، عشق براي هميشه بي کلام ميماند ؛ اما براي کساني که عشق نمي ورزند ، عشق شوخي بي رحمانه اي بيش نيست
............ .........
روزهاي خوب من چه تموم شد همه رفتن در دل خاك/* برام مونده يادگاري فقط اين چشماي نمناك
در خواب ناز بودم شبي ديدم كسي در ميزند.. در را گشودم روي او ديدم غم است در ميزند. اي دوستان بي وفا از غم بياموزيد وفا غم با همه بيگانگي هر شب به من سر ميزند
............ .........
روزي كه پيك مرگ مرا ميبرد به گور من شب چراغ عشق تو را نيز مي برم عشق تو نور عشق تو عشق بزرگ تواست خورشيد جاوداني دنياي ديگرم
............ .........
تو رفته اي بي من تنها سفر كني من مانده ام كه بي تو شب ها سحر كنم تو رفته اي كه عشق من از سر به در كني من مانده ام كه عشق تو را تاج سر كنم
............ .........
وقتي سرت رو رو شونه هاي کسي ميگذاري که دوستش داري بزرگترين آرامش دنيا رو تو خودت احساس ميکني و وقتي کسي که دوستش داري سرش رو رو شانه هات ميذاره احساس مي کني قوي ترين موجود جهاني
............ .........
مرگ هر شب وقتی تنها میشم حس میکنم پیش منی دوباره گریم میگیره انگار تو آغوش منی روم نمیشه نگات کنم وقتی که اشک تو چشمامه وقتی نیستی پیش من انگار دستات تو دستامه قول بده وقتی تنها میشم بیای کنار من شبهای جمعه که میاد بیای سر مزار من ! دوباره باز یاد تو شد زمزمه نبودنم ببین که عاقبت چی شد قصه با تو بودنم
............ .........
خداوند آتش را آفريد تا ارزش آب را بدانيم وخلا زاييده شد تا ارزش هوا را بدانيم و بعد مرگ آمد تا ارزش زندگي را بشناسيم
............ .........
من می دونم که تو خوبی اما می دونم که خيلی خوب نيستی می دونم که دوست دارم اما مطمئنم که خيلی دوست ندارم می دونم که خيلی قشنگی اما باور دارم که خوشکل تر از تو زياد هست می دونم که عاشقتم ولی اگه يکی پيدا بشه می تونم دوباره عاشق بشم اما تم نمی دونی که من گاهی ٬بيشتر وقتا٬ هميشه ٬ دلم واست تنگ می شه...
............ .........
آدمای عاشق٬ چشماشمن بستس نميشه فهميد چی تو کلشون می گذره! قصه ی اولين عشق و عاشقی! يه دروغ بزرگه ازش نپرسی بهتره! شل هی! جدايی خيلی سخته! اين و تو نمی فهمی. اما حد اقل سعی کن درک کنی...
............ .........
عشقم را نثار تو کردم...اما نپذيرفتی. زندگيم را وقف تو کردم اما در کنارم نماندی، کاش روزی آن را برگردانی. عشقم را نثار تو کردم...اما نپذيرفتی. عشقم را به تو هديه کردم آن را دور انداختی، کاش روزی آن را به من بر گردانی...
............ .........
گاهی وقت ها سکوت سرشار از چه ناگفته هاییست گاهی وقت نگاه سرشار از فریاد است ولی فقط لبخند وباز هم لبخند و نمی دانم تا کی باید بخندم؟؟؟ دلم برای نگاهش دوباره لک زده است وبی خیال که عمری به من کلک زده است قمارعشق و این همه شکست تکراری دوباره بی بی دل را حریف تک زده است عجیب علت جیغ مرا نمی فهمند خودش به زخم سکوت لبم نمک زده است ولم کنید که دیگر نمی توان خفه کرد کسی که حرف دلش را به قاصدک زده است یکی دوبار صدا زد عبورکن شاعر شعور در پس ای
............ .........
امشب هوا باراني است. امشب هوا باراني است و من گريه نمي كنم. امشب هوا باراني است و من نه من امشب مي گريم. شايد دل گرفته ام،همچو ابر بارني گشايشي از گريه شبانه بگيرد. شايد اشكهايم در ميان قطرات باران گم شود. باران اشكهايم را مي شويد. شايد هيچكس نفهمد كه من گريسته ام. اما نه تو حتماًمي فهمي. فردا كه ببينمت، صفاي آسمان بهاري دلم را خواهي ديد و به نمناكي هواي دلم پي خواهي برد...
............ .........
فرياد من از داغ توست ...... بيهوده خاموشم مکن ...... حالا که يادت ميکنم ...... ديگر فراموشم مکن ...... همرنگ دريا کن مرا ...... يکبار معنا کن مرا

تقدیم به همه

p10.jpg

 

p13.jpg

 

p14.jpg

 

p17.jpg

 

حقيقت عشق








زلیخا عاشق یوسف شده بود. تمام خواسته های قلبش را در وجود یوسف یافته بود. یوسف را دوست داشت، اما نه تنها ظاهر زیبایش را. زلیخا باطن زیبای یوسف را دیده بود. او را با همه وجودش حس کرده بود.
اگر چه می دانست که اشتباه می کند، اگر چه هنوز شرم داشت، اما دیگر نتوانست تاب آورد و آنچه را که نباید خواست.
یوسف نمی دانست باید چه کند. نمی دانست چگونه خود را برهاند. خدایش به او گفت که باید فرار کند و او چنین کرد.

یوسف هم زلیخا را دوست داشت. اما جنس دوست داشتن او با عشق زلیخا متفاوت بود. زلیخا از همه چیزش گذشته بود، حتی از آبرویش. بی پرده عشق خویش را فریاد کرده بود و حالا رسوا شده بود. دیگر چیزی برای از دست دادن نداشت.
یوسف هم زلیخا را دوست داشت. می خواست حقیقت عشق را به او نشان دهد. می خواست او را از بند هوی و رسوایی برهاند. می خواست قلبش را از به جای تاریکی از نور پر کند. یوسف 7 سال زندان را به خاطر حقیقت تحمل کرد. 7 سال پر از مشقت.


و پس از هفت سال، زمانی که یوسف آزاد شد، زلیخا را در دادگاه وجدان خویش قرار داد و همه وجودش را دگرگون کرد. آنگاه بود که حقیقت عشق برای زلیخا هویدا شد، تا آنجا که گفت: الآن حصحص الحق. در این لحظه دیگر حقیقت را بی پرده حس می کرد. و چه حس زیبایی بود.

طوفان عشق

 

سپاس خداوند را که حسی چون بوسیدن در ما نهاد به لطافت گل و شاید لطیفتر و پر احساس تر


یک بوسه می خوام یه بوسه جاودانه
یک بوسه از لبان تو، عاشقانه و مستانه
بوسه ای به رنگ باد
بوسه ای تا ابد جاودان در یاد
ای دریغا این همه عاشقی کردم
اما هرگز نچشیدم طعم بوسه را در جان
من به این ایمان دارم که عشق بی بوسه کامل نیست
می رود او روزی اما بر لبت اثری از حس گرم بوسه هویدا نیست
من از کرده خود پشیمانم
پس از من بشنو این سخن را
ببوس عاشقانه یارت را
ببوس عاشقانه عشقت را
به یاد می آورم آخرین عشقم را
گفتگوی میان ما چه دردناک و سوزان بود
هرگز ز خاطرم نخواهد رفت
از این غرور کاذب، تا ابد مانده ام تنها
من به او گفتم:
من برفم
تو خورشیدی
اگر بوسه دهی من را آب می شود جسمم می رود ز دست جانم
بوسه تو داغ و گرم
بوسه من اما سرد و یخ بسته
یخ آب می شود اما خورشید یخ نمی بندد
پس تا ابد بدرود پس تا ابد خداحافظ
چون بوسه از لبان تو هستی ام را می کند باطل

نظر دانشمندان در مورد عشق :

عشق يك نوع مرضي است كه ميكروب آن از طريق چشم ، وارد قلب مي شود .
مرض عشق اين روزها شباهت زيادي به آدامس دارد .
اول شيرين ، بعد دوست داشتني ، سپس تكراري و خسته كننده و در آخر دور انداختني !


+. سه جمله ي زيبا...
1... اگه اولش به فكر آخرش نباشي ، آخرش به فكر اولش ميفتي!
2... لذتي كه در فراق است در وصال نيست . چون در فراق شوق وصال است و در وصال بيم فراق !
3... آغاز كسي باش كه پايان تو باشد !

+. مي خواستمت ولي نموندي پيشم ... حتي اگه بموني عاشقت نمي شم ... فايده نداره اشك و گريه زاري .... نه خودت رو مي خوام نه يادگاريت ... دروغ نگو تقصير اين زمونست ... هر دومون مي دونيم اينا بهونست ... به جون تو نباشي اصل حاله ... زندگي بي تو پر از عشق و حاله ... !

+. وقتي گفتي اندازه ي يه دنيا دوستت دارم ... تازه فهميدم كه چرا مي گن : دنيا كوچيكه !

+. اگه شكستن قلب و غرور صدا داشت ، عاشقان سكوت شب را ويران مي كردند !

+. وقتي كه بهم گفتي تا آخر عمر باهاتم ، تازه فهميدم كه راست مي گن : دنيا دو روزه !

+. قانون عشق :
يه پسر با يه نگاه از يه دختر خوشش مياد و عشق اول از طرف اون شروع مي شه و تا جايي كه زندگيشو پاي عشقش مي ذاره . اما دختره حرفشو باور نمي كنه ، چون : يه چيزايي از قبل ديده و شنيده . تا دختره مياد حرف پسره رو باور كنه ، پسر دلسرد و خسته مي شه و ميره سراغ يكي ديگه . بعد كه دختره تازه تونسته حرف پسره رو باور كنه ، ميره طرف پسره ... اما پسره رو با يكي ديگه ميبينه ... اينجاست كه مي گه حدسم درست بود و پسر ها همه اينجورين ... و اون اشتباهي رو مي كنه كه قبلا شنيده بود ... و همه چيز از بين ميره و اين قانون براي همه تكرار مي شه ولي تقصير كيه و مشكل اصلي چيه ؟!؟!؟!؟!

+. عشق آن است كه هر چه بيشتر ارزاني داري ، سرشارتر شود و هر گاه آنرا در مشت گيري آسانتر از كفت رود ... پروازش ده تا كه پايدار بماند !
+. هيچ وقت رازت رو به كسي نگو . وقتي خودت نمي توني حفظش كني ، چطور انتظار داري كسي ديگه واست راز دار باشه !

+. در زندگي 3 راهو دنبال كن .
1: دوست داشتن رو براي يك تجربه .
2: عاشق شدن رو براي يك هدف .
3: فراموش كردنو براي قبول يك واقعيت .
ولي به نظر من عاشق شدن رو حذف كنيد... به اين نمي ارزه كه آدم دلش سنگي بشه !

+. شادترين افراد لزوما بهترين چيزارو ندارند . اونا فقط از اونچه كه توي راهشون هست ، بهترين استفاده رو مي برن !

+. آرزو مي كنم به اندازه ي كافي شادي داشته باشي تا خوش باشي و به اندازه ي كافي اندوه داشته باشي تا انسان باقي بموني !


+. سرمايه ي عمر آدمي يك نفس است و آن يك نفس از براي يك هم نفس است .
اگر نفسي با نفسي هم نفس است ، آن يك نفس از براي يك عمر بس است !



+. دوستت دارم اما نه به اندازه ي بارون ، چون يه روز بند مياد . دوستت دارم اما نه به اندازه ي برف ، چون يه روز آب مي شه . دوستت دارم اما نه به اندازه ي گل ، چون يه روز پژمرده مي شه . دوستت دارم به اندازه ي دنيا ، چون هيچ وقت تموم نمي شه !


+. خنده هاي تلخ لبهام ، ديگه شد واسم يه عادت .
تو چشام نشاط و شادي ، ولي قلبم پر نفرت !


+. اگه به تو برسم به تموم دنيا رسيدم . ولي فكر نكن تو رو به خاطر دنيا مي خوام ... من دنيا رو به خاطر تو مي خوام ...دوستت دارم !

هر چه بينا چشم درد آشنايي بيشتر

هر چه بينا چشم درد آشنايي بيشتر بيشتر
هر چه سوزان عشق رنج بي وفايي بيشتر
هر چه جان كاهيده تر نزديكتر پايان عمر
هرچه دل رنجيده تر زندان هستي تنگ تر
هر چه تن شايسته تر شوق رهايي بيشتر
هر چه بازار ديانت گرم دلها سردتر
هر چه زاهد بيشتر دور از خدايي بيشتر
هر چه تن در رنج و زحمت نا اميد بودن
عاقبت هر چه با ياران وفا بي اعتنايي

جالب

داماد خوشبخت!!!!!!!!!!!!!!!

آف و اس ام اس طنزهای با حال

اي کاش مي توانستيم ادراکمان را از نگاهها بالا ببریم زيرا در هر نگاهي هزاران جمله نهفته است که ما از آنها بي خبريم
دو تا ديوونه مي رسن به هم، اولي به دومي مي گه: اگه چراغ قوه رو روشن کنم، از نورش مي ري بالا؟ دومي مي گه: فکر کردي من ديوونم؟ که برم بالا، تو چراغ قوه رو خامو ش کني و من بيفتم پايين و بميرم
محبت از درخت آموز که حتي سايه از هيزم شکن هم بر نمي دارد
عشق گلي است كه اگر آن را به قصد تجزيه و تحليل پرپر كنيد، هرگز قادر نخواهيد بود كه آن را دوباره جمع كنيد
بيچاره دخترا اگه خوشگل باشن مي گن عجب جيگريه! اگه زشت باشن مي گن کي اينو مي گيره! اگه تپل باشن مي گن چه گوشتيه! اگه لاغر باشن مي گن چه مردنيه! اگه مودبانه حرف بزنن مي گن چه لفظ قلم حرف مي زنه! اگه رک و راست باشن مي گن چه بي حياست! اگه يه خورده فکر کنن مي گن چقدر ناز مي کنه! اگه سري جواب بدن مي گن منتظر بود! اگه تند راه برن مي گن داره مي ره سر قرار! اگه اروم راه برن مي گن اومده بيرون دور بزنه ول بگرده! اگه با تلفن کارتي حرف بزنن میگن زنگ زده به دوست پسرش...
به یارو می گن شما ایمیل دارین؟ می گه نه خیلی ممنون من تازه غذا خوردم نوش جان!!!
ميدوني چرا خدا به همه دو تا دست , دو تا پا , دو تا چشم داده , اما فقط يکي دونه قلب داده؟ براي اين که بگردي , اون يکيش رو پيدا کني
اگرمي خواهيد ديگران را حرص بدهيد ....1.قبل از شروع امتحان از اطرافيانتان چند تا سوال پيچيده که در پاورقي بوده بپرسيد... بعد وقتي همه رو به جون هم انداختيد با خيال راحت براي امتحان تمرکز کنيد... 2-وقتي زنگ آيفون را ميزنيد و در را برايتان باز مي کنند دوباره زنگ بزنيد و بگوييد: ممنون! باز شد! -3.وقتي ميخواهيد تلويزیون رو خاموش کني صداشو تا آخرين شماره ببريد بالا تا نفر بعد موهاش سیخ شه..
ديشب چک عشق تو رو به بانک محبت بردم باز هم حسابت خالي بود اين بار چک را اجرا گذاشتم تا حکم جلبت را بگيرم
یارو مى ره خواستگارى به دختره يه بليط اتوبوس مى ده! بابائه دختره شاكى ميشه ميگه: مردتيكه ي خر اين چيه؟ تركه:ميگه احمق ارائه ي بليط نشان دهنده شخصيت شماست
زندگي گفت که آخر چه بود حاصل من؟ عشق فرمود تا چه گويد دل من,عقل ناليد کجا حل شود مشکل من , مرگ خنديد در خانه ي ويرانه ي من هيچ كس لياقت اشكهاي تو را ندارد وكسي كه چنين ارزشي دارد باعث اشك ريختن تو نميشود..
یارو تو زمستون يه اسب ميبينه كه از دهنش بخار ميومده ... ميره جلو نگاه ميكنه ميگه: جل الخالق! اسب بخار كه ميگن همينه؟
عشق رو ميشه تو دستاي خسته پدر ديد .... و توي نگاه نگران مادر ... نه تو دستاي منتظر يه غريبه
قلب دخترا مثل قبرستون مي مونه، هركي رفت توش ديگه بيرون نمي ياد ولي قلب پسرا مثل هتل پنج ستاره است معلوم نيست كي مي ره كي مي ياد
مرد، این موجود بیچاره!
وقتی به دنیا میاد، همه حال مامانشو می پرسن! وقتی ازدواج می کنه همه می گن چه عروس خوشگلی! وقتی می میره همه می گن بیچاره زنش
!اشكي كه بي‌صداست پشتي كه بي‌پناست دستي كه بسته است پايي كه خسته است دل را كه عاشق است حرفي كه صادق است شعري كه بي‌بهاست شرمي كه آشناست دارايي من است ارزاني شماست
یارو کتاب مینویسه تموم که میشه صفحه اولش می نویسه:تقدیم به پدرم که بهترین دوست بابام بود
!دنيا دو روز است يک روز با تو يک روز بر عليه تو ........... روزي که با تو ست مغرور نشو .... روزي که بر عليه توست ما يوس نشو
.اگه كسي دوستت داشت لازم نيست بهت بگه دوست دارم . اون با گفتن جمله ي مواظب خودت باش ثابت مي كنه كه دوستت داره ... پس مواظب خودت باش
دل به تو دادم که بری ناز کنی ... نه اینکه بری جیرکی باز کنی
یادم باشه که یادت باشه که یادم بیاری که یادت بدم که یاد بگیری که همیشه به یادتم و یادت هیچ وقت از یادم نمیره اینو یادت نره....!!!
Migam mer30 behesh ber30 ba kompere30 nagi beke30 mano mibo30 age
nabo30 kheili lo30
در سایه کوه باید از دشت گذشت .
فراموشم نکن فراموشت نخواهم کرد ؛ تو در دل آتشی هستی که خاموشت نخواهم کرد*
مرگ از زندگی پرسید چرا من تلخم و تو شیرینی؟
زندگی در جواب گفت : چون من دروغم و تو حقیقت
خیلی بی کاری ، ببینم تو درس نداری ؟ کار و زندگی نداری ؟ خواب و خوراک نداری؟ که 24 ساعت تو قلب منی؟؟؟
با خودم عهد بستم که بار دگر که تو را دیدم بگویم از تو دلگیرم ولی باز تو را دیدمو گفتم بی تو میمیرم
امان از درد تنهایی:
شاعر که خودم باشم میفرماید :
بهار اومد که من شیدا بگردم
چو طوطی بر لب دریا بگردم
پلنگ در کوه و آهو در بیابان
همه جفت اند من تنها بگردم
خوب بید؟؟؟؟؟؟؟؟؟
و خداوند عشق را افريد...........تا 110 بي کار نباشه
می دونی فاصله بین انگشتات واسه چیه ؟ واسه اینه که یه نفر دیگه با انگشتاش این جای خالی را پر گنه . پس به دنبال دستی بگرد که تا ابد بتونه دست تو بگیره
به اندازه تخم چشم موش کور دوستت دارم
به یارو میگن عروسیت کیه ؟ میگه دوشنبه نه چهارشنبه هفته ی بعد.!!!!!!!!!!!!!!!!
بزرگ ترین خیانت ها در دوستی اینه که به دوست خود که تو را راست گو می پندارد دروغ بگی
تو در قلب منی خون منی رفتم دکتر گفت انگل داری
همه لبخند بزن اما با 1 نفر بخند همه را دوست داشته باش اما به 1 نفر عشق بورز تو قلب همه باش اما قلبت مال 1 نفر باشه
يه روز از يه پايين شهري مي پرسن "زن ذليلي" يعني چي؟ ميگه: همونيه كه بالا شهريها بهش ميگن تفاهم
جرايد: كتاب فارسي مدارس بومي مي‌شود... مشهد: آن مرد با شمع آمد، اصفهان: آن مرد پول دارد، آبادان: آن مرد آن شب با عينك ريبن آمد، شيراز: آن مرد حال نداشت و نيامد، سنندج: آن مرد سبيل دارد، زاهدان: آن مرد را كشتند، اردبيل: آن مرد بار بُرد، قزوين: آن مرد با يک بچه آمد، رشت: آن مرد رفت، بابا آمد
اگه یه پروانه اومد رو دستت نشست تعجب نکن چون من آدرس زیباترین گل دنیا را دادم
ازیارو مي پرسن كامپيوتر بلدي؟مي گه اره!بعد ميگن كامپيوتر روشن كن........مي گه نه تا اين حد.........؟؟
بی یاد تو هرجا که نشستم توبه بی عشق تو دل به هر که بستم توبه
بزرگ ترین آرزوم اینه که کوچکترین آرزوت باشم
به یارو ميگن: خسته نباشي .ميگه : باشم مثلا" چه غلطي ميكني

يه نفر

اون وقتي که فکر مي کني توي7 تا آسمون،
يه نفر رو نداري که به حرف دلت گوش کنه
يه نفر هست که واسه ديدنت ثانيه شماري ميکنه


**********


عاشـــق ترين نگاهم را روي قايقي از باد نشاندم
و پارو زنان سوي تـــو فرستادم
وقتي به ساحــــل نگاه تو رسيد
چشمانت را بستي و قايقم غـــرق شد


**********


هيـــچ وقـــت به ايـــن فکـــر نکـــردم که مي تـــونم با يـــکي زنـــدگي کنـــم
بلکـــه به ايـــن فکـــر کـــردم که هــيـــچ وقـــت بــدون تــو نمــي تــونم زنـدگي کـنم


**********
از خـــدا نـخــواه در دنيــا يــه نفر رو راشــته باشــي
بلکـــه بخـــواه هـــمه دنيـــاي يـــه نفـــر باشـــي

تو-حسرت

تو با اون نگاه گرمت ، توی قلب من نشستی ، تو یه احساس قشنگی تو خود آرزو هستی ، تو یعنی اوج یه رویا ، بی نیاز از همه اما من واست غرق نیازم ، لبریز از عشق و تمنا ، وقتی قهر می کنی قلبم می کنه پا در میونی ، قهر و آشتیات قشنکه تو که از ما بهترونی ، می گی تنها تو به چشمم تو فقط این جوری هستی ، تو می گی دید من اینه ، خب خودت بگو کی هستی ؟ نگو یه ادم ساده ، واسه من فرشته ای تو مثه واژه های نابی توی هر نوشته ای تو ، نه سیاهی ، نه سفیدی تو خود رنگین کمونی ، تو هوایی ، نفسی تو ، می میرم اگه نمونی تو مثه معجزه هستی واسه من از همه سرتر ، تو به من بخشیدی خوبم با نگات یه حس برتر ، تو نگات عاشقونس ، خیلی خیلی مهربونی تو بتی من بت پرستم ، با توام ابرو کمونی ، تو یه غصه قشنگی واسه چشمام لالایی همه خوبیارو داری ، ولی حیف

(( تو بی وفائی ))



****************

حسرت

کاشکی اون لحظه آخر ، اشکامو تو دیده بودی که شاید دلت می سوختو حالا تو نرفته بودی ، حالا بی تو پردردم ، پرتردیدمو وحشت ، بی تو بودن خیلی تلخه مثه مرگه توی غربت ، همه شبهای بی تو ، اشک حسرت تو چشامه ، من که باورم نمی شه ، شایدم خوابی باهامه ! می دونم برنمی گردی می دونم دوستم نداری ، تو همیشه دوری از من من خزونم تو بهاری ، کاشکی هر لحظه که نیستی ببینی چقدر ضعیفم که شاید دلت بسوزه واسه این قلب نحیفم ، بی تو بودن مثل مرگه مثل مردن توی خوابه ، عزیزم تنهایی سخته مثل عشق بی جوابه اما تو رفتی و حالا دیگه هیچکی رو ندارم ، مثل ابرای بهاری شب و روز دارم می بارم ، می دونم عشقت بزرگه حتی از سرم زیاده ، می دونم دلم کوچیکه طاقت درد و نداره ، اما عاشقی همینه اولش خبر نمی ده واسه مردن پیش چشمات اون اجازه نمی گیره ، رفتی اما تا همیشه دل بهونتو می گیره ، بی وفائی اما قلبم همیشه واست میمیره .

بعضي ها

بعضي ها يه سلام مخصوص براي بعضي ها که واقعا دوسشون دارم
بعضي ها شنيديد که ميگن آدم از فرداي خودش خبر نداره
بعضي ها يه روز نا اميد از همه کس
بعضي ها يه روز خسته از تموم دنيا و همه ادماي روي دنيا
بعضي ها يه روز پشت ميکنن به دنيا با همه چيزاي خوب و بدش
بعضي ها يه دفعه ميان
بعضي ها که رفته بودن ميان
بعضي ها نمي دونم چرا اومدن ولي ميدونم چرا رفتن
بعضي ها اميدوارم ديگه هيچ وقت رفتنشو نبينم
بعضي ها بهتره ديگه دربارش حرف نزنم اينجوري بهتره
بعضي ها يه روزشون که اون همه بد و نا اميد کننده بود ولي در عوض فرداش
بعضي ها چه فردايي بود
بعضي ها چه خاطره اي بود
بعضي ها تو واقعيت که چي تو خيال که چي تو تصورشونم همچي روزي رو نمي ديدن
بعضي ها فکرشو بکنيد
بعضي ها رو که چندين ساله باهاش حرف نزديد
بعضي ها رو که تمام زندگيتون بوده
بعضي ها رو که همه عشقتون بوده
بعضي ها رو که همه چيزتون بوده
بعضي ها از روي خود خواهي و حسادت ازتون جدا کنن اونم فقط به خاطر يه سري دلايل بچه گانه
بعضي ها خودتون قضاوت کنيد که چقدر اين دوري سختي
بعضي ها مي دونن چي دارم ميگم و مي فهمن من چي کشيدم
بعضي ها حالا تصور کنيد بعد از سالها يه روز
بعضي ها که خيلي نا اميد و خسته شدن بر حسب اتفاق
بعضي ها رو ببينن
بعضي هاي خودشونو
بعضي هايي که همه چيزشون بوده
بعضي هايي که عشقشون بوده و بعد با
بعضي ها پيش هم تنها بشن
بعضي ها باهم تو يه ماشين
بعضي ها کنار هم تو يه جاده باروني
بعضي ها ميتونيد تصور همچي لحظه اي رو بکنيد
بعضي ها مي فهميد چي دارم ميگم
بعضيها دوست داشتن اون جاده هيچوت تمومي نداشت
بعضي ها ميخواستن اين جاده تا ابد ادامه داشت
بعضي ها فقط حرف بزنن با هم
بعضي ها درد دل کنن با هم
بعضي ها گريه کنن با هم
بعضي ها يه دنيا حرف برا هم داشتن
بعضي ها هنوزم موندن اين چه تقديري بود که بعد از اين همه سال اونم تو اون هواي باروني اون موقعيت پيش اومد
بعضي ها خوشحالن بابت همه چيز
بعضي ها خوشحالن که تونستن برا بعضي ها کاري بکنن کاري که اگه نمي کردن تا اخر عمر حسرتشو مي خوردن
بعضي ها فقط کار خدا بوده که اينجوري بشه
بعضي ها البته کمک يه دوست هم بوده
بعضي ها که خيلي بيشتر از يه کلمه دوست و چند تا جمله ارزش دارن
بعضي ها خيلي خوبن نميشه گفت چه جوري و چقدر فقط .............
بعضي ها اميدوارم که ديگه هيچ ( تا ) بوجود نياد
بعضي ها ديگه نمي دونم چي بايد بگم و چه جوري بگم ولي مي دونم يه دنيا بعضي ها برا گفتن دارم
بعضي ها بقيه بعضي ها شون باشه برا بعضي هاي ديگه
بعضي ها از آقا سعيدم به خاطر لطفي که روز 30 فروردين بهش کردن ممنونن
بعضي ها دوستتون دارم
بعضي ها فعلا ً

 

آموخته ام

آموخته ام... كه زندگي دشوار است، اما من از او سخت ترم
. آموخته ام... كه كوتاهترين زماني كه من مجبور به كار هستم، بيشترين كارها و وظايف را بايد انجام دهم
آموخته ام... كه همه مي خواهند روي قله كوه زندگي كنند، اما تمام شادي ها و پيشرفتها وقتي رخ مي دهد كه در حال .بالا رفتن از كوه هستيم
آموخته ام... كه فرصتها هيچ گاه از بين نميروند، بلكه شخص ديگري فرصت از دست رفته ما را تصاحب خواهد كرد
.آموخته ام... كه هيچ كس در نظر ما كامل نيست تا زماني كه عاشق بشويم
.آموخته ام... كه لبخند ارزانترين راهي است كه ميتوان توسط آن نگاه را وسعت داد
.آموخته ام... كه نمي توانم احساسم را انتخاب كنم، اما مي توانم نحوه برخورد با آن را انتخاب كنم.