به خدا خسته از آن زخم زبانت شده ام
بي خيال تو و ابروي کمانت شده ام
عشق تو بر دل من بار گرانيست و من
بي تحمل شده از بار گرانت شده ام
آنقدر دلبر و دلدار و فريبا نشدي
مکن اين فکر که مجنون زمانت شده ام
دو سه روزيست که رفتي و دلم آزاد است
آري آزاده ترين مرد جهانت شده ام
اشکم از ديده فرو ريخت و رسوايم کرد
حرف آخر...تو کجايي؟نگرانت شده ام


هر کس که ديد روي تو بوسيد چشم من
کاري که کرد ديده ي من بي نظر نکرد