من تو را دوست دارم از زبانت از نگاهت سوگند به شبانت به گیسوانت به کمان ابرووانت به دو چشم همیشه گریانت به نوای تارو چنگت به جهان آب ورنگت تو را از جان می پرستم.
اما حیف که که حالا از تو دورم افتاده ام و دیگر نمی توانم آن دستهای زیبا ی تو را نوازش کنم و بوسه بر آنها بزنم از راهی دور دستهایت را به رسم عشق می فشارم تا زمانی که سخنی از عشق بر زبان آوری.
من هنوز وفادارو تو هنوز چشم انتظاری من برا بغض صدای تو دلتنگم و برای چشمان تو میمیرم من تو را با عشق لمس می کنم و با تو به گذشت زمان عشق می ورزم و بی تو به گذشت زمان افسوس می خورم و هنوز با اندوخته هایی از عطر شانه های تو تنفس می کنم.

بیا به چشمانت بگو اینقدر بی امان اشک نریزد به دلت بگو چون بید نلرزد هنوز کسی هست که زیر بال آرزوهایت را بگیرد.و امید را که سر بر دیواره بی کسی گذاشته تسلی دهد.باید قبول کنیم که عشق یعنی انتظار و غم قانون عشق است.

هجران تو جانم را می فرساید.من همیشه برای تو می نویسم تو که بهانه تمام اشکهای منی
عزیزم من فدای توام خاکه پای توام و باز می گویم دوستت دارم

تقدیم به کسی که یاد وخاطراتش در غربت نیز با من است.