نیلوفر
ای کدامین شب!
یک نفس بگشای،
جنگل انبوه مژگان سیاهت را،
تا بلغزد بر بلور برکه ی چشم کبود تو،
پیکر مهتاب گون دختری کز دور،
با نگاه خویش می جوید،
بوسه ی شیرین روزی آفتابی را
از نوازش های گرم دستان من.
دختری نیلوفرین، شبرنگ، مهتابی
می تپد بی تاب در خواب هوسناک، امید خویش،
پای تا سر یک هوس: آغوش.
و تنش لغزان و خواهشبار می جوید،
چون مه پیچان به روی دره های خواب آلود سپیده دم
بسترم را.
تا بلغزد از طلب سرشار،
همچو موج بوسه ی مهتاب
روی گندمزار.
تا بنوشد در نوازشهای گرم دستان من
شبنم یک عشق مهتابی را.
(سایه)
 
جملات طلایی
اگر تنها ترين تنها شوم ، باز هم خدا هست
دو چيز را فراموش نكن : ياد خدا و ياد مرگ .
دو چيز را فراموش كن : بدي ديگران در حق تو و خوبي تو در حق ديگران .
چهار چيز را نگه دار : گرسنگيت را سر سفره ديگران، زبانت را در جمع، دلت را سر نماز و چشمت را در خانه دوست.
هر گاه فکر کردي گناه کسي آنقدر بزرگ است که نمي تواني او را ببخشي.بدان که آن از کوچکي روح توست نه از بزرگي گناه او.