شب یلدا {خوش باشید}
دوستان عزیز مقدمتان وبلاگ من گرامیباد. آخرین شب آذرماه، شب زیبای یلدا، را به همه تون شادباش میگم و امیدوارم که شادیهاتان و موفقیتتان چونان شب یلدا طولانی و بلکه بی انتها باشد. ازتون می خوام که منو تو این شب زیبا از دعای خیرتون محروم نکنید.
شب است و گيتی غرق در سياهی
شب بلند است و سياهی پايدار ، ولی
باور به نور و روشنايی است ،
که شام تيره ما را ، از تاريکی می رهاند
و از دل شبهای يلدا ، جشن مهر و روشنايی به ما ارمغان می رساند
تيرگی هاتان در دل نور خاموش باد ،
شب يلدا را به نور قرنها قدمت جاری نگه داريم . ..
شب بلند است و سياهی پايدار ، ولی
باور به نور و روشنايی است ،
که شام تيره ما را ، از تاريکی می رهاند
و از دل شبهای يلدا ، جشن مهر و روشنايی به ما ارمغان می رساند
تيرگی هاتان در دل نور خاموش باد ،
شب يلدا را به نور قرنها قدمت جاری نگه داريم . ..
درد و نیاز
نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد. نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت. ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد. گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش که او یکریز و پی در پی دم گرم چموشش را بفشارد در آن بی هیچ فریادی و خواب خفتگان خفته را آشفته ترسازد بدین سان بشکند سکوت مرگبارم را. (دکتر علی شریعتی)
صنما ما ز ره دور و دراز آمده ایم
به سر کوی تو با درد و نیاز آمده ایم
گر زنزدیک تو آهسته و هشیار شدیم
مست و آشفته به نزدیک تو باز آمده ایم
آمدستم خریدار می و رود و سرود
نه فروشنده ی تسبیح و نماز آمده ایم
یک زمان گرم کن از مستی ما محفل خویش
که ز مستی بر تو گرم فراز آمده ایم
گر چه در فرقت تو زار و نزاریم چو شمع
از پی سوزش و از بهر گداز آمده ایم
بر امید رخ زیبای تو هم با غم و رنج
همچنانست که با شادی و ناز آمده ایم
دست ما گر به سر زلف درازت نرسد
بر سر زلف تو از دور به راز آمده ایم
ما به نظاره آن زلف دراز آمده ایم
توشه و ساز ز دیدار تو خواهیم همی
گر به دیدار تو بی توشه و ساز آمده ایم
(معزی) صنما ما ز ره دور و دراز آمده ایم
به سر کوی تو با درد و نیاز آمده ایم
گر زنزدیک تو آهسته و هشیار شدیم
مست و آشفته به نزدیک تو باز آمده ایم
آمدستم خریدار می و رود و سرود
نه فروشنده ی تسبیح و نماز آمده ایم
یک زمان گرم کن از مستی ما محفل خویش
که ز مستی بر تو گرم فراز آمده ایم
گر چه در فرقت تو زار و نزاریم چو شمع
از پی سوزش و از بهر گداز آمده ایم
بر امید رخ زیبای تو هم با غم و رنج
همچنانست که با شادی و ناز آمده ایم
دست ما گر به سر زلف درازت نرسد
بر سر زلف تو از دور به راز آمده ایم
ما به نظاره آن زلف دراز آمده ایم
توشه و ساز ز دیدار تو خواهیم همی
به سر کوی تو با درد و نیاز آمده ایم
گر زنزدیک تو آهسته و هشیار شدیم
مست و آشفته به نزدیک تو باز آمده ایم
آمدستم خریدار می و رود و سرود
نه فروشنده ی تسبیح و نماز آمده ایم
یک زمان گرم کن از مستی ما محفل خویش
که ز مستی بر تو گرم فراز آمده ایم
گر چه در فرقت تو زار و نزاریم چو شمع
از پی سوزش و از بهر گداز آمده ایم
بر امید رخ زیبای تو هم با غم و رنج
همچنانست که با شادی و ناز آمده ایم
دست ما گر به سر زلف درازت نرسد
بر سر زلف تو از دور به راز آمده ایم
ما به نظاره آن زلف دراز آمده ایم
توشه و ساز ز دیدار تو خواهیم همی
گر به دیدار تو بی توشه و ساز آمده ایم
(معزی) صنما ما ز ره دور و دراز آمده ایم
به سر کوی تو با درد و نیاز آمده ایم
گر زنزدیک تو آهسته و هشیار شدیم
مست و آشفته به نزدیک تو باز آمده ایم
آمدستم خریدار می و رود و سرود
نه فروشنده ی تسبیح و نماز آمده ایم
یک زمان گرم کن از مستی ما محفل خویش
که ز مستی بر تو گرم فراز آمده ایم
گر چه در فرقت تو زار و نزاریم چو شمع
از پی سوزش و از بهر گداز آمده ایم
بر امید رخ زیبای تو هم با غم و رنج
همچنانست که با شادی و ناز آمده ایم
دست ما گر به سر زلف درازت نرسد
بر سر زلف تو از دور به راز آمده ایم
ما به نظاره آن زلف دراز آمده ایم
توشه و ساز ز دیدار تو خواهیم همی
+ نوشته شده در پنجشنبه سی ام آذر ۱۳۸۵ ساعت 14:39 توسط مهدی
|

