ابر و بارون سکوت شب من و غربت ماتم وتب
منِ تنها توی کوچه از غم تو بسته ام لب
ابر و بارون می خونن باز برای من شعر و آواز
خاطراتی از تو و من عشق شیرین از یه پرواز
ابر و بارون پر ز غصه از یه قلب زار و خسته
از دل من که براهت یکه و تنها نشسته
ابر و بارون خوب می دونن با دل من همزبونن
ولی می دونن نمی شه غمها رو از دل برونن
ابر و بارون خسته هستن بسکه اشک از چهره شستن
بسکه دیدن من غمینم دیگه یک گوشه نشستن
ابر و بارون  باز ببارین باز گل لاله بکارین
واسه ی قلبای عاشق داغ لاله رو بذارین
ابر و بارون من دیوونه ام اسیر دست زمونه ام
آدمک با تار پاره توی بازی زمونه ام