عشق
تو مرغ عشقي و در جانم آشيانه گرفتي
هزار گلشن دل را به يك بهانه گرفتي
مرا دليست كه هرگز به دلبري نسپردم
در اين خرابه ندانم چگونه خانه گرفتي
من آن كبوتر پروازي ام كه رام نبودم
مرا به دام كشيدي به آب و دانه گرفتي
به برق خشم براندي به ناز چشم بخواندي
ببين كبوتر دل را چه دلبرانه گرفتي
جوانه ها به دلم از نسيم عشق تو سر زد
شدي چو اتش و در نطفه اي جوانه گرفتي
بهاي ناز تو جان بود اگر دريغ نكردم
در اين معامله هم بارها بهانه گرفتي
چگونه نام وفا مي بري كه از ره ياري
به ياد من ننشستي سراغ من نگرفتي
هزار مرغ غزلخوان به نام عشق تو پر زد
ميان ان همه بال مرا نشانه گرفتي
چو بلبلان بهاري ترانه خوان تو بودم
به صد بهانه ز من لذت ترانه گرفتي
بيا بيا كه پس از شِكوِه ها هنوز هم اي يار
تو مرغ عشقي و در جانم آشيانه گرفتي
گفتم چشمم ، گفت : براهش ميدار
گفتم جگرم ، گفت: پر آهش ميدار
گفتم که دلم ، گفت : چه داري در دل
گفتم غم تو ، گفت : نگاهش ميدار
+ نوشته شده در شنبه هشتم اردیبهشت ۱۳۸۶ ساعت 20:20 توسط مهدی
|