در بيان فضيلت عشق
و با دل پر درد بايد بود؛ و هر كه را رنج بيشتر، تمتّع بيشتر. عاشق بايد بي باك باشد، اگر چه او را بيم هلاك
باشد. عشق آدمي خوار است. نه نام دارد و نه ننگ. نه صلح دارد و نه جنگ. عشق علتي است بر دوام حيات،
نه وسيلتي است بر اهتمام ممات. عشق دردي است كه او را دوا نيست؛ و كار عشق هرگز به مدّعا نيست.
مدّعاي عشق بي بلا نبود؛ و چون بلايي رسد، او را ردّ بلا نبود. عاشق هم آتش است و هم آب، هم ظلمت
است و هم آفتاب. بي صبري در عشق، عذاب جاوداني است؛ و بي اخلاصي در اطاعت وبال زندگاني است.
عشق مايه ي آسودگي است، هر چند مايه ي فرسودگي است. هر چه عاشق نيست، ستور است. روز را
چه گنه زان كه شب پره كور است. دل عاشق هميشه بيدار است و ديده ي او گوهر بار است. محبت او
پيوسته با محنت قرين است. عاشق را صد بلا در پيش و هزار در راه. در اين راه گريه ي يعقوب بايد يا ناله ي
مجنون، يا دل پر درد بايد، يا ناله پر خون.
اينجا تن ضعيف و دل خسته مي خرند كس عاشقي به قوت بازو نمي كند
عشق، عشق مي آفريند. عشق زندگي مي بخشد. زندگي رنج به همراه دارد.
رنج دلشوره مي آفريند. دلشوره جرأت مي بخشد. جرأت اعتماد به همراه دارد.
اعتماد اميد مي آفريند. اميد زندگي مي بخشد. زندگي عشق مي آفريند.